این منم
در تنهایی او
مرگ سرزمین را فریاد خواهم زد
این صدای شنیده را بارها شنیده اند
ولی همچنان داد خواهم زد
این منم
به ذره ذره خاک مقدسم
تو را که امیدی به طلوع دوباره نیست
پیغام می شوم
نگو سکوت کن
که سکوتت شکستنی ست
به باور باران که سیل شد به کشتن تو
که نگاه تو هم دست شستنی ست
زبانه های درونت
شد آتش ویرانگری برای خشم درون
به پاکی دودی بسوی فراز
شد آرش در دست کمان به شکل جنون
بیداد گو رهگذر
اگر فقط تو ببینی پیاله خالی ز آب را
به گریه کودک و تشنه و بی خوابی او
بجوشد از زمین و زمان شراب ناب را
طواف کن
به کعبه آمال خلق به خون گریسته
به آخرین نفس سرزمین من بنگر
که غریبانه آرزو دارد و به مرگ نشسته
ادریس علیزاده
بیست و سه آبان ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 23 آبان 1400 22:35
.مانا باشید و شاعر
ادریس علیزاده 24 آبان 1400 03:22
درود
خسرو فیضی 24 آبان 1400 10:53
. با درودم نیک
. استاد ارجمند . چرا به صفحه دوستان و همکاران ادبی خود نمیروید؟
. چرا نظرات ارزشمند خود را از آنان دریغ می کنید ؟؟
. دوستان در پاسخ لاجرم به صفحه شما خواهند آمد
. و بدین طریق تبادل اندیشه ها و افکار گوناگون
. باعث رُشد و شکوفای غنچه های لب به خنده باز نکرده دانش و
. آگاهی هایمان خواهد شد ، اینک فضای سایت زمستان است !!!
. بیایید با یکدیگر (( فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم ))
. و فضای سایت را بهاری بسازیم . و ما در انتظار نظرات دوستان
. خواهیم بود
. ایام بکامتان موفق و پیروز باشید
ادریس علیزاده 24 آبان 1400 12:59
درود بی کران و آرزوی بهاری بودن حال و هوای شما و دوستان و همکاران رو از صمیم قلب طلب میکنم.
مسلما حضور در جمع همکاران گرانقدر ادبی، افتخاریست و البته در خور خود اعضا و بنده کوچکتر از اونی هستم که بخوام نظری در مورد اندیشه و سروده ها ، قلم کنم.
من از شما و دیگران می آموزم و تداوم داره هنوز . ادعایی نمیتونم داشته باشم در حضور بزرگان این رشته مگر ادعای شاگردی در حضورتان
از اینکه بنده حقیر رو قابل دونستید و توجه شما معطوف حقیر گردید سپاسگزارم و مفتخرم به حسن لطف شما.
نکته ای که باید عرض کنم اینست که مضمون سروده ها ، در هر دوره زمانی توسط شعرا (نه خودم چون شاعر نمیدونم خودم رو) بستگی مستقیم داره با
شرایط حاکم ، و در شرایطی که همه واقف هستیم ، غمگین سرودن طبیعیست و بنظر بنده ، غیر از اون اگر باشه که اظهار شادی باشه
مسخره بنظر میرسه(جسارت منو ببخشید) و نمیشه هم درد نبود ، نمیشه غیر از واقعیت تحویل داد، نمیشه ادای بودن شاعر در سطحی بالاتر رو القا کرد و فقط
در یک صورت شاعر بالاتر از جامعه قرار میگیره آنهم به جهت اینکه بتونه از بالا بهتر ببینه مشکلات رو و به زبون بیاره بشکل سروده و نظم سرایی ،
در غیر اینصورت همه ما شریک تاثیر پذیری عواقب ناگوار شرایط خطرناک هستیم و درک می کنم
که در این مورد مسئولیت همکاران ، بیشتر از عموم مردم خواهد بود در رابطه با گفتن حقایق جاری
به زبان هنری خویش.
ارادتمند شما و همکاران هستم.
خسرو فیضی 24 آبان 1400 17:32
. با درودم نیک
. استاد گرامی از اشعار زیبایتان بخوبی دغدغه های
. اجتماعی جنابعالی مشخص است .
. صائب تبریزی می فرماید :
. احساس سوختن به تماشا نمی شود
. آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
. پدران ما اشتباه کردند !!!!! و ما در آتشی که . . . سکوت باید کرد !!!!
. برای دوستان نظرات شما ارزشمند است .
. مایوسمان نکنید . . بخصوص شما
ادریس علیزاده 25 آبان 1400 05:29
مجدد عرض ادب خدمت شما دوست گرامی و همکاران عزیز
من حقیر ، همچونتفکر تراویده شما و دیگر وطن پرستان، در رابطه با بیان حقیقت ، اصرار دارم
بدین صورت که مایل هستم به تکرار مشکلات جامعه که افلب اصرار دارند در جواب افرادی چون من، سکوت
کنم بهاین نوع تعبیر که چون اغلب آگاهند لزومی به مجدد گویی نیست، در حالیکه همین اظهار نظرشان ، تاسف بار
خواهد با وجود دانستن، ولی قدمی بر نداشتن، بلکه حتی دیگران که تمایل به خاک و خدمت از هر طریق ممکنرو دارند،
باروشهای دانسته یا سهوا سست میکنند.
همگی شاهد یک خردگریزی، فراموش کردن انسانیت، کمرنگ کردن عشق و مشتقاتش، منفعتطلبی بجای مردم داری و دیگر ناپسندیده کردار و پندار جامعه امروزی
در کلیات این مردم هستیم و ضربه رو خود مردم با قدرت تمام بر سر خود فرود آورند نه بیگانه ، که نوعی خیانت با لباس جدید میشود نامید.
مت حقیر علاقمند به این هستم که با فراموش کردن اعمال زشت نامبرده و نبرده ، دستان هم نوع خودم تو دستم باشه ، پشت مون رو وجود هموطنم گرم و امن نگه داره، درکل
آنچه بودند ایرانیان متمدن الگوی جهان ، دوباره متولد بشه این آرزوی من و تنها آرزوی من بوده و هست.تصپر کنونی مت با تغییرات نسبت به قبل کوتاه ، نه دور ، اینه که سردمداران بخوبی انجام وظیفه میکنند یعنی نابودی سرزمین و چپاول ثروت و منابع و این وسط مردم وظیفه شون رو فراموش کرده و سپردند حتی اراده
خویش را به تازی پرستان ،
فراموشی وظایف یعنی فراموشی فرهنگ موفق دیرینه ، یعنی تنزل به آدم بودن فقط در ظاهر ولی .... ، ، خودبینی و غرور مسخره خود زنی در واقع ، بطوریکه شاهذ عواقب هستیم.
اونقدر جامعه افت آگاهی و درک که از دست دادن صفات انسانی مرجع منجر شد یعنی به غلط تلاش برای حفظ خود و احتمالا خانواده و اهمیت ندادن به عاقبت وطن، در حالیکه یک خانواده زمانی میتونه ادعای امنیت و زندگی سالم کنه که وطن حفظ بشه ، به همین دلیل میرن تو صف مرغ و
هر کوفت و زهرماری با بالارفتن از سر و کول هم و زیر پا له کردن انسان بغلی برای اینکه به دست خویش برسه کالای مورد نیاز رو.
در چنین جامعه ای بسختی بتوان قدمی برای بروز انسانیت برداشت چون مرگ رو برای مان آرزو میکنند . ستلها عقب افتاد غرهنگ جامعخ
افسوس
خسرو فیضی 25 آبان 1400 12:49
. با درودم نیک
. استاد گرامی آیا تصور می کنید همه ی دوستان کاوه ای باشند
. و درفش کاویانی در دست ؟؟
. ایران وطن عزیز ما بارها در دست های ناپاک بیگانگان
. شاهد تابوت شدن خیابان ها و شهادت جوانان بوده . .
. ولی در گذر ایام جام نوشین فتح و پیروزی نوشیده است
. بمان و به تلاش خود ادامه بده . .
. شب پُر از رنگین کمان پیروزی ست
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 25 آبان 1400 23:49
ادریس علیزاده 26 آبان 1400 01:27
درودها نثارتان با مهر
????????????
محسن جوزچی 27 آبان 1400 23:02
درود بر شما ،هزاران آفرین بر شما که ذهنتان درگیر مسایل جامعه و تصویر سازی از آن به زبان کلمه است
ادریس علیزاده 28 آبان 1400 11:12
درود و سپاس فراوان