من از تقدیر این خاک اهورایی
به جز افسوس خوردن ها نمیبینم
از این تبعیض بین آدمیزادی
از این غارت گری ها سخت غمگینم
تنفر دارم از دنیای پر کینه
شرارت های بی پایان انسانی
مدارا کردن و بخشایش و توبه
سقوط خلق و خوی ما به آسانی
ز چشمانی که می بیند ستم کاری
ولی می بندد آن ها را به بی عاری
و می بندد که زخمی بر ندارد او
ولی حبس است در این بند تکراری
تنفر دارم از تاریکی در ذات آدمها
حریم غیرتی که گم شد و نابود
از آسیبی که زد بر پیکر کشور
بدست ملتی بی حس خواب آلود
می ترسم از این تنهایی مفرط
با افسوس می گویم که بیزارم
هراسانم که مرگ سرزمین بینم
فلاکت را برای خاک بیمارم
چنان دلگیرم از ظلم خودی هایش
خرد را با تمام قصه در خاک اش
و گستردند جهل و نا شکیبایی
سکوت ما دلیل سوز پژواک اش
سروده ی : ادریس علی زاده ۱۴۰۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 18 فروردین 1402 12:38
.مانا باشید و شاعر
ادریس علیزاده 20 فروردین 1402 14:19
درودتان باد