رویای پاک بی ثمر
در قلب آدم های خوب
بی آنکه سنجیده شود
پایان برایش چون غروب
دنیای آدم های بد
گسترده شد در بیکران
افکار با ترسی عجین
نشکفته گل ها در خزان
تقصیر انسان ها ، سکوت
مهر از حضورش شرم کرد
در بستر ترس و شکست
خودکامه گی با ما نبرد
درد و عذاب و ناله ها
هر گوشه ی این سرزمین
آید به گوش ما بلند
نشنیدنش، غم در کمین
افسردگی شد سربلند
با کشتن فردای ما
حس رهایی منقرض
در سیرت و سودای ما
مرغ رهایی پر کشید
پیمان وحشت دیده بود
شد قاتل آزادگی
خائن که در ما زنده بود
ادریس ۱۴۰۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 فروردین 1402 10:15
!درود
ادریس علیزاده 25 فروردین 1402 00:10
درود