آسمان شهر بی بارانی ام
از هجوم بادهای سلطه گر
برده از هر ابرهای این دیار
رودهای خشک در آن جلوه گر
بر شکوفایی گل های بهار
با حسادت های قلب سرد او
زد به شلاقی تن بستان سبز
خشکسالی ها به بار آورد او
سبزه ها در این دمن زیبنده بود
دشت هایی که کنون حس غریب
باد سردی که چنان زوزه کشان
بی نوازش، بر تن گل ها نصیب
مرگ باران ها، که آزرده زمین
بی طراوت پیر کرده این وطن
بسته شد لب های او از تشنگی
خستگی افتاده بر خاک کهن
بارش سیلابی ی جهل و جنون
از سکوت صورتک های نقاب
با فریب عده ای دلال خون
اشک شد همزاد ما از التهاب
مانده رد بی فروغ باختن
در درون سینه ها از خشم نیست
میهن زیبای دوران ها ، عبوس
مهرورزیدن دگر یک رسم نیست
پر کشید از ملتی، رویای او
از اسارت در وجودش چیره شد
رد آزادی ، به زیر خاک رفت
آبی این آسمان ام ، تیره شد
ادریس علی زاده اردیبهشت ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 11 اردیبهشت 1402 09:56
.مانا باشید و شاعر