دل من توُ سینه لرزید ، وقتی چشمام چشاتو دید
گفتم از تو باغ رویا ، فقط این گل رو باید چید
چه شب و روز قشنگی ، باخودت واسم آوردی
چه قشنگ وعاشقونه ، خودتو به من سپردی
ولی من با اون دروغهام ، دلتوفقط شکستم
رفتی و آرزو دارم ، که بیای بازم به دستم
نمی خواستم با حقیقت ، تو رو از خودم برونم
عذر بدتراز گناهه ، اینو هم خودم مید ونم
خبری از تو ندارم ، ولی خوابت رو می بینم
هنوزم گل سپید ، مریمو واست می چینم
عکس تو داغ دلم رو ، شعله ورکرده تو سینه
بوی عطر نازنینت ، هنوزم به دل می شینه
کوچه ی خاطره هامون ، همیشه بوده مسیرم
هنوز از پنجرتون من ، سراغ تو رو میگیرم
می شینم «هزارویک» شب ، سر کوچتون که شاید
تو بیایی پیش پاهات ، مثل اونروزا بمیرم
ترانه سرا ، سعید نادمی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 10 مهر 1400 08:26
!درود
عاطفه مشرفی زاده 10 مهر 1400 14:22
درودهاا ادیب هنرمند
سعید نادمی 21 مهر 1400 16:33
درود بر شما و ممنونم
رضا کاظمی اردبیلی 10 مهر 1400 16:47
درود بر شما شعرتان را خواندم زیبا بود
سعید نادمی 21 مهر 1400 16:34
درود بر شما و سپاس