دل گرفته ساقیا ، مِی ده که دل را وا کند
شور و حالی در دل ِغم دیده ام برپا کند
چشمِ مستت را بچرخان لحظهای هم سوی من
تا که چشمانت مرا هم مست و بی پروا کند
ساقی امشب هرچه می خواهی بکن با جسم من
روحِ من رفته که خود را فارغ از دنیا کند
من پناه آورده ام میخانه تا ساقی مرا
از رهِ مسجد به این میخانه اش اغوا کند
جز فریب و حیله و ظلم و ستم در شهر نیست
مستی و غفلت مگر این زشت را زیبا کند
در طوافِ میکده هر آرزو شد مستجاب
روح و جانم را فقط این میکده احیا کند
ذره ذره مِی نریز و مَنعَم از مستی نکن
این عطش را چاره اش باید کنون دریا کند
می نشینم خوش" هزار و یک" شب اینجا تا که روح
پر گشاید از تن ِخاکی و ترک ما کند
دکلمه این غزل را با صدای بانو "بدری عسکری" در قسمت ذیل بشنوید :
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 17 شهریور 1401 00:08
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
سعید نادمی 17 شهریور 1401 09:34
درود بر شما جناب عاجلو بزرگوار .... ممنونم از زحماتتون ، سلامت باشین
احسان بابادی 17 شهریور 1401 06:43
بسیار زیبا و دلنشین
هر چه بگوییم واقعا کم گفته ایم
درود بر شما
سعید نادمی 17 شهریور 1401 09:35
درود بر شما آقا احسان ، نظر لطفتونه قربان
حسن مصطفایی دهنوی 18 شهریور 1401 08:16
درود بیکران استاد
بسیار زیبا و دلنشین و ژرف می سرایید
قلمتان سبز ،اندیشه والای شما زلال ابدی
سعید نادمی 19 شهریور 1401 12:59
درود بر شما و ممنونم از بزرگواریتون گرامی .... سپاااس
مجید قربانی 19 شهریور 1401 13:14
این عطش را چاره اش باید کنون دریا کند????????
سعید نادمی 19 شهریور 1401 20:13
درود بر شما قربان ...
ذره ذره مِی نریز و مَنعَم از مستی نکن
این عطش را چاره اش باید کنون دریا کند
منظورم این بوده که ذره ذره می نریز چون اونقدر عطش دارم و تشنه ام که باید دریایی از می اونو برطرف کنه ...
منظورم رو نتونستم در شعر بیان کنم آیا ؟
سعید نادمی 19 شهریور 1401 20:17
چون جلو این بیت چندین علامت سوال گذاشتید قربان .... اینطوری دیده میشه :
این عطش را چاره اش باید کنون دریا کند؟؟؟؟؟؟؟؟
علی معصومی 26 مهر 1401 22:40
سعید نادمی 07 آبان 1401 11:53
سپاس قربان