ای عبور لحظه ها در هیچ مطلق
وی شکسته حرمت خونین یاحق
ای خلیل
در کدامین تابش سرد سیه چال
آب شد آن هیبت برفی تو
تو سکوتی منجمد در گرمی فریادها
تو تجافی رسن از عرش بر خاک لجن
از گلوی خسته ام بشنو که من
خضر وادی شعیبم موسی فرهادها
آه امشب سایه ها خوابیده اند
وای امشب لحظه ها غرق سکون
قلب من باشد شناور روی صحرای جنون
تا به کی دوری چو خورشید از غبار یخزده
در دل قبری نهفتم گنج هایی بی نظیر
منتظر ماندم بروید تا شود تکثیر
لیک بدبختانه آن در یتیم
بود از شام ازل آری عقیم
اندرون غرق کلام و می تپد قلبم برای تهویه
سخت لبها پاسبان سجن مسکوت ابد
حرفها را قورت دادم گرسنه هستم
من به خاک افتاده مستم
من همان در یتیمی کو عقیم از روز آخر ز ابتدا افتاده بود
قطره اشکی که لجن پرور بشد
از لجن بود و لجن زاری مزارش
ای گل نیلوفر اکنون وقت روییدن بود افسوس و آه
آه
آه
آه
غرق شد
ماه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 18 آذر 1400 09:28
درود بر شما
سیاوش آزاد 18 آذر 1400 14:07
سلام متشکر
محسن جوزچی 18 آذر 1400 13:22
روزگارتان آفتابی ،شبتان ستاره باران
سیاوش آزاد 18 آذر 1400 14:08
سلام سپاسگزارم و همچنین
محمد علی رضا پور 18 آذر 1400 16:48
سلام و درود
قشنگ بوده، احسنت بر شما
سیاوش آزاد 18 آذر 1400 18:34
سلام از حضور گرم حضرتعالی سپاسمندم
علی معصومی 19 آذر 1400 05:22
درودها بر شما
دوست ادیبم
◇◇◇◇
واژگان موم سخندانی توست
قلمت رقصان باد
و دلت سر به سودای سحرگاه بهار
قلب من باشد شناور روی "امواج" جنون
سیاوش آزاد 19 آذر 1400 10:40
سلام بسیار سپاس از حضورت شوق انگیزتان و ممنون از پیشنهادتان زنده باشید
مهناز مرادی 29 دی 1400 14:15
سیاوش آزاد 04 تیر 1401 23:01
سلام متشکر