شِعرِ نشان حیدر
*من چو جَدّم را بِپُرسَم روزی، خوب و بد خَلقِ خدایت، چه نَظر داری؟!
او بگفتا؛ به وقتِ سَنجِش، تو بِبایَد که دو کَفّه ی ترازوی به نظر داری...
*عُقَلایِ جهانم بگفتند؛که تو هر چه را به ذاتَت کاری، خود همان را به وقتِ دِرُو برداری...
پس چُنین اندیشیدن خطاست، که تو نفست را همان جُو کاریو، انتظاری چو گَندُم داری...
.............
*تو که عبّاس و علی و رحمان و حسینی را به إسمَت داری...
و همانا که نشان از حیدر و کرّارِ جَدّت را به عِصمَت داری...
*تو همانا خودت آن عَلمداری که، لَقَبَش را به امانَت داری...
من چو نیکَت بدیدَم پس چه باکَم بگویَم؛ تُربَتَش را بذاتَت داری...
*تو اگر أسماء نورِ چشمیِ رسولَش این چُنینی به چَنگَش داری...
منکه خود این بدانم سَرِ اسمَش دُشمَنانَش را به جَنگَش داری...
*تو که چون تِشنه لَبِ کربلایَش از بر خَلق خدایت فَضالَت داری...
پس صحیح باشد که پَسوَندِ حسینی را به نامَت اِضافَت داری...
*تو اگر این سؤالَت بِشده که چگونه تنو عُمری را به عِزّت داری...
من همینم بِدانَم چون دعاهای خِیرِ پدرُمادرم را بِ کِثرت داری...
*تو اگر عمری است این شهر و بازار غریبم را، به دُرودَت داری...
ولی آن نیک سرشتی ات باعث، همچو من را به مُریدَت داری...
.
........ادامه دارد.........
.
**در نهایت احترام تقدیم به عباسعلی رحمانی حسینی یزدی...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 اردیبهشت 1401 16:40
درود بر شما