روزگاری بود که انسان ها صفایی داشتند
عهد و پیمانی که می بستند وفایی داشتند
بچه ها در بچگی بودند و در حرف پدر
دختران با دختران بودند و مردان با پسر
روسری از بچگی بر دختران بود تاج سر
کت به تن داشتند پسرها و بشکل بودن به نر
مادران هم برتری داشتند میان بچه ها
بر پدر هم جایگاهی بود رفیع چون کدخدا
سفره ها هر چند به رنگینی امروزی نبود
اما در هر خانه ای در سفره عشق و نانی بود
جای لامپ هم که فقط گردسوز نفتی بود پدید
رحمت پروردگار برف هم ، به وقتش بود شدید
خاله ها و عمه ها بوی قشنگی داشتند
بچه ها را با ولع در پشت خود می زاشتند
کرسی های فصل سرما خود ی فرهنگ غنیست
شعر و داستانها و حرفهایش به دلها ماندنیست
دختران ور دست مادر بودن و نقشی به فرش
احترام خاصی داشتند و به عصمت همچو عرش
بوی مادر بوی درمان بود و بوی زندگی
دامنش طاهر، نگاهش مهر و رسمش بندگی
بوی طبخ هر غذای مادران ، خود راز بود
امتزاج روح انسان ها به طبخش ساز بود
عید آن روزها همه لبخند به لب ها داشتند
سبزه ی سیزده بدر را قبل عید می کاشتند
خواب و رویای بزرگ سالان لباس بچه بود
سفره هفت سین هر خانه به خانه چیده بود
عیدی دادن رسم مهر بود و سهام عاشقی
دید و بازدید از بزرگترها ، نماد لایقی
کوچه خاکی بود و دیوارها گِلی اما تمیز
فرش دستباف چیدمان بودو نبود درخانه میز
پیر مردها همه جا ، جاه و مقامی داشتند
ریش سفیدان را همه داور خود ، پنداشتند
حیف و افسوس که حافظ همه رفت باد فنا
رفت و ماند جای صفا غم کده بر اهل جفا
۸ مرداد ۱۴۰۱/ طبیب حافظ کریمی( لسان الحال)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 09 امرداد 1401 10:34
سلام ودرود
حافظ کریمی 09 امرداد 1401 11:29
درود و هزاران درود بر شما
سپاس بیکران