در وداعت خسته است روح و روان.
در ره وصلت سر و دستم دوان.
آنکه از یارش برد خشنود نیست.
اشک چشمم از چه حالت شد نهان.
ای گل گلدان بعد از من چه کس آبت دهد.
زین سبب این آب چشمم گشته است جوی روان.
آن نگاه گنگ و رمز آلود تو در یاد من باقی بود.
می کشد افسار را هر جا تو خواهی گو بمان.
چیست اسرار آن چشم و آن نوع نگاه.
رمز و رازیست که دارد این دلم را آن جوان.
یک سخن گاهی هزاران ساعت است.
رمز عشق است که گاهی می کند جان را نشان.
با دلم آهسته تر مأنوس شو معشوق من.
چون فراموشی مرا مقدور نیست در این زمان.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 16 امرداد 1401 10:25
درود بزرگوار ا