نامت را
در مکث شکوفه و برف ،پیچاندم
بر لبهایم،
آوازهای هفتگانه ی دریا
.
.
.
رقصیدم!
با غنای عطر تنت در باد
.
.
.
من در سقط قهوه خیز چشمانت ،
در کبودی لحن قدامی نسرین،،
من ،
در آبیهایی غمگین
با پاهای ملول کوچک
و گوشواره های صدفناک
.
.
.
من در آبهایی تنها
بی نفس
غوطه خورده ام..افسوس
-و دلی یافته ام ،همه ابر-
سکوت سرودستان عاشقی در من
پنام خاکستریهای خستگی در تو..
-دهان مناعت ماهیها بسته بود -
رقصیدم!
در انحنای موج فلس و عسل
فریب پریان اثیری رویید
نیمی در من
نیمی در چشمهات...
و شنزار ساحل ;گریه ی توراندود پیراهنم..
آه
فاری قدیس ،هیچ نگفت
بر مزار مست بوسه های مرجانی..
-که کسی از مردان وگان نمیترسید!-
.
.
.
رقصیده ام!
با طعم لاژورد و نمک
با رزهای طلایی و آتش
و تندای برهنه ی خون
-بی پر-
نیمی در آغوشت
نیمی
رها !
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 19 تیر 1401 19:51
درود بر شما
مسعود آزادبخت 20 تیر 1401 02:01
سلام و احترام مهربانو نسترن
فضا و احساس در اثرتان مخاطب را غرق خواهد کرد
مانا باشید