منم آن شاعــر دلدادهء محبوبه نواز
در پی واژهء نغزی که کند قصه فراز
متحیر شده ام با چـــــه کلامی بروم
بر سر قصهء مستی و پس پردهء راز
در میخانه فرو بسته و می نوش اسیر
ساقی و طالب و می خوار همه غرق نیاز
مات رخ سوخته در عرصهء بی قلعهء لوت
کیش وادی و ز شروین نرسد توش و جهاز
لب من خشک و دلم ریش و بر آتش جگرست
هور جان رو به غـــروب و گذرد وقت نماز
از جوانی که بشد صاعقه در ابر بهــــــــــار
تا همین لحظه کــــه بر جان من افتاده گداز
نشد از بند قفس پر بکشـــــــــم تا دل ابر
پر و بالـــــــــم نشد از بند و غل حادثه باز
کوتًه است عمـــــر گرانمایه و از دست قضا
رشتهء جور زمــــــان است بسی دور و دراز
راضی این گفتهء فرزانهء دهر است که گفت
بِشِکن شیشهء غم را به مِی و نغمـــــهء ساز
تو هم ای دوست بیا زمزمه کن شعــرم و گو
ظالما ، ظلم مکن خیره بر این چــــــرخ مناز
دل عشاق لطیف است چو پرواز خیــــــــال
روزگارا ، به دل خستهء عشـــــــــــاق مَتاز.
سیدرضاموسوی راضی
بحر رمل مثمن مخبون محذوف
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 29 امرداد 1401 09:58
سلام ودرود
سیدرضا موسوی راضی 29 امرداد 1401 19:12
سلام و عرض ارادت امیر جان.
لطف داری دوست خوبم.
سلمان مروئی میلان 30 امرداد 1401 10:49
بینظیر
مانا باشید استاد
سیدرضا موسوی راضی 31 امرداد 1401 01:53
درود بر شما و سپاس از محبتتون.
زنده باشید و همواره درخشان.
زهرا آهن 31 امرداد 1401 00:07
درود بر شما
قلمتان نویسا
پایدار باشید
سیدرضا موسوی راضی 31 امرداد 1401 01:55
درود و سپاس سرکار خانم آهن نازنین.
لطف دارید بانوی شعر و معرفت.
تندرست باشید و پرفروغ.