من را تو می خواهی ولیکن مستمر ! نه
من را به مهرت کرده ای یا مفتخر ؟ نه
دردیست با ما ، رخنه گر ، مسری ، خطرناک
باید مفصل گفت دیگر مختصر ، نه
وقتی که خنجر می زنی از پشت سر تو
دیگر به کارم هیچ می آید سپر ؟! نه
از کار افتادم شبیه پیرمردی
محتاج لبخندیست تنها بیشتر ، نه
یا پادشاهی سرنگون گشته که هر دم
چشمی به مردن دارد و چشمی به در ! نه
با چشم دل تنها تماشایی ست حالم
باشد به دیدارم بیا با چشم سر ؟! نه
من آن درختم او که وقتی مرد بی شک
هیزم برایت می شود اما تبر ؟! نه
آشفته بازاری موهایت چه زیباست
آشفته می آید به تو آشفته تر نه
ای عشق سوزاننده ی ایل و تبارم
دیگر نژادم کرده ای .. بی دردسر نه؟!
دنیا دو روزی بود دیروزش گذشته
امروز می خواهم تو را فردا دگر ، نه
مرتضی (اشکان) درویشی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 10
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 15 شهریور 1394 01:13
درودبسیار دلنشین بود شعرتان مثل همیشه رقص موزون قلمتان ماندگار
مرتضی (اشکان) درویشی 15 شهریور 1394 01:27
سپاس از نگاه پر مهر شما بانو
مرتضی فصیحی 15 شهریور 1394 08:49
درود زیباست
مرتضی (اشکان) درویشی 15 شهریور 1394 21:45
سپاس از نگاه پر مهر شما
طارق خراسانی 15 شهریور 1394 19:28
ای عشق سوزاننده ا ی ایل و تبارم
دیگر نژادم کرده ای .. بی دردسر نه؟!
دنیا دو روزی بود دیروزش گذشته
امروز می خواهم تو را فردا دگر ، نه
سلام اشکان عزیز
خوشحالم دوباره شما را زیار ت می کنم
دلمان برای خودت و شعرهایت تنگ شده بود...
در پناه خدا
مرتضی (اشکان) درویشی 15 شهریور 1394 21:45
سپاس از نگاه مهربان شما
دادا بیلوردی 15 شهریور 1394 20:50
درود بر جناب اشکان عزیز
لذت بردم از عمق احساس و کلام گهربار و زبان گویای به روزتان.
شعرتان را روان و ماهرانه خلق فرموده اید
امید که همیشه از وجود نازنینتان بهره مند شویم
مرتضی (اشکان) درویشی 15 شهریور 1394 21:46
سپاس از نگاه مهربان شما
سلبی ناز رستمی 17 شهریور 1394 11:34
درود
ای عشق سوزاننده ی ایل و تبارم
دیگر نژادم کرده ای .. بی دردسر نه؟!
دنیا دو روزی بود دیروزش گذشته
امروز می خواهم تو را فردا دگر ، نه
مرتضی (اشکان) درویشی 17 شهریور 1394 13:48
سپاس از نگاه پر مهر شما