با نگاه شرقی ات یک شهر شاعر می شود
مجمعِ دیوانگان در دِیر دایر می شود
خلقتِ چشمان تو از بهترین اعجاز بود
بی ذوق آنکه با چنین اعجاز کافر می شود
بی جهت لبخند تو اینگونه طراحی نشد
هرکه لبخند تو دید بی شک مسافر می شود
اینکه در راس امور تو بمانم بهتر است
این چنین توفیق دیدار تو صادر می شود
نیمه شب ماه منی بر آسمان شهر من
از حسادت ماه هم آزرده خاطر می شود
گفته ای وقت غروب از قیطران رد می شوی
بی خبر جایی برو.... سدمعابر می شود
از نگاه شرقی ات یک چشمه می گویم فقط
دیدن تو بی وضو با دین مغایر می شود
نادرم همتای تو از کشته ها پشته نساخت
یک کرشمه می کنی صد هند نادر می شود
نجمه خوب گفتی و دیر افتاد گیرایی من
غم که می آید در و دیوار شاعر می شود
شاعر : مرتضی (اشکان) درویشی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 16
طارق خراسانی 08 تیر 1394 16:10
نادرم همتای تو از کشته ها پشته نساخت
یک کرشمه می کنی صد هند نادر می شود
سلام اشکان عزیزم
شعر زیبایت را خواندم و لذت بردم
اگر دوست داری مورد نقد قرار گیرد باید بخواهی و اعلام کنی
در پناه خدا
مرتضی (اشکان) درویشی 09 تیر 1394 02:51
سپاس استاد گرانقدر
علی صمدی 08 تیر 1394 18:17
درود بر شما جناب درویشی گرامی
بسیار زیبا بود
با آرزوی شادی روح زنده یاد نجمه زارعی
مرتضی (اشکان) درویشی 09 تیر 1394 02:52
سپاس دوست هنرمندم
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 08 تیر 1394 22:19
درودها چون همیشه زیباولذت بخش بود واااااااااااقعا
مرتضی (اشکان) درویشی 09 تیر 1394 02:53
سپاس بانو
حسین دلجویی 09 تیر 1394 09:13
درود ،گرامی یار شاعر
هر چند پیداست « جوانید و جویای نام....»
اما استخوان بندی قلمتان را دوست داشتم
در ضمن در مصرع چهارمتون کلمه «بی» اضافه واشتباه تایپ در ویرایش مجددون هست ک تجدید نظر بفرمایید
ب امید زیبا نگاری هاتون...
شاعرکه میشوی قلمت جور دیگری است
احساس ناب محترمت جور دیگری است
.
یک عده ای مــرید مراد تو می شوند
چون استجابت حرمت جور دیگری است
.
نیش قلم به کنــگره ی عرش می زنی
در استعاره ها کرمت جور دیگری است
.
آرام پشت قافیه ها خواب می روی
یعنی قداست قلمت جــور دیگری است
.
دنیا و بیش و کمــش پیش تو یکی است
معیارهای بیش و کمت جور دیگری است
.
گاهی دلت خـراب یکی واژه می شود
یعنی قرار ارگ بمت جور دیگری است
.
هرگز قلم به منطق حاکم نمی زنی
دل گویه های لاجرمت جوردیگری است
.
شاعر که میشوی ضربانت شنیدنی است
زیرا نوای زیر و بمت جور دیگری است
.
شاعر بمان و با قلمم هم عقیده باش *
شاعر بمان که هرگرمت جور دیگری است
حسین دلجووو
مرتضی (اشکان) درویشی 11 تیر 1394 02:47
سپاس از لطف و عنایت شما، حضورتان سبز
کمال حسینیان 10 تیر 1394 00:27
درود بر داداش مرتضای عزیزم
بسیار زیبا و سلیس و روان
عاشقانه ای که زبان خاص شما را دارد
این بار اگر شعر زیبایتان را حتی بدون نام شاعرش بشنوم حتمن زبان سرایش تان را خواهم شناخت
پاینده باشید
مرتضی (اشکان) درویشی 11 تیر 1394 02:49
درس پس می دهم محضر شریف شما جناب حسینیان عزیز دوست هنرمندم
حسین دلجویی 10 تیر 1394 01:06
درود بر شهد قلم شکر افشانتان...
تا تو می آیی دلم هر بار عاشــق می شود
هر زمان تکرار در تکرار عاشـق می شود
.
تا دو بیت شــعر در احساس ماهت می رود
این طرف شعرآن طرف خودکارعاشق میشود
.
تا که وصف خط چشمت می رود در یک غزل
دفتر شعر و نوشت افزار عاشــق می شود
.
بسکه سرخط خبرها جبهه ی چشمان توست
مجــری بیـچاره ی اخبار عاشق می شود
.
تا شمیمت می رسد شیراز بر ایوان زنـد
مسجد و ارگ و سر بازار عاشق می شود
.
لطف کن نزدیک درمانگاه حافــظ رد نشو
چون کشیک و دکتر و بیـمار عاشق می شود
.
با پیــامت نه صد و هفــده و خط دائم
پنج وشیش و هفت و سه وچار عاشق می شود
.
====
حسین دلجووو
مرتضی (اشکان) درویشی 11 تیر 1394 02:49
سپاس از لطف و عنایت شما، حضورتان سبز
مرتضی فصیحی 11 تیر 1394 10:20
سلام اشکان عزیز مانا وپایا باشی و قلمت همیشه آتشین باد
بکردم من به درویشی قناعت
چو دیدم پادشاهی در ذلالت
مرتضی فصیحی 11 تیر 1394 10:24
مانا باشی
یک نظر در من نگر حال خرابم راببین
آنکه می بیند تورا قطعا که شاعر می شود
مرتضی (اشکان) درویشی 14 تیر 1394 03:27
برقرار باشی دوست هنرمندم
کرم عرب عامری 15 تیر 1394 18:29
آفرین
درود بر شما و مهارتتون