بی نظمی
روی یک مبل قدیمی که زَوارش رفته
لم دادم
گوشیِ همراه به دست
در صفحه نت
می نویسم ز بی نظمی خود....
خانه ای دارم
بی نظم و کثیف
ریخته پاش
متکایی ولو
روی فرشی لاکی
لیوانی از نصفه ی آب روی اُپن
ظرفِ شامِ دیشب تلنبار شده داخل سینک
لنگه دمپاییِ روفرشی من زیر میز عسلی
روسری ام روی دستگیره ی در
کفش هایم پس و پیش
پای جاکفشی چوبی...
و کناری
مورچه ای ذره نانی به کول
دور خود می چرخد...
شیر آب چکه کنان
کند تر از ثانیه ها
روی ظرف های کثیف
تق و توقی دارد
موتور یخچالم قارقاری دارد همچو کلاغ
گلدانِ گل یخ پلاسیده و پژمرده شده
رنگ و رویش زرد است
کمی از کود درون گلدان
ریخته بر استندِ سفید
بادی از پنجره میهمان من است
پرده ها می رقصند
زنگ زنگوله ی آویز شده بر پرده
به صدا می آید بم و زیر
مثل ناقوس کلیسا
مثل زنگ معبد
مثل وقتی که اذان از مسجد
در فضای هر کوچه و کوی می پیچد
و فرا می خواند دل به سوی معبود...
و در این لحظه عرفانی ناب
در دلم می گویم
گر مرتب بشود خانه ی درهمِ من حس و حالم خوب است...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 آبان 1401 09:16
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 20 آبان 1401 08:20
درود ها بانو
بسیار عالی است
سربلند و پیروز باشید