<<خوانشگر>>
وقتی *تو* باشی شهرزادِ قصّهگوی شعر -
آن لحظه مِیلم میرود از دل به سوی شعر
تحریرِ ترصیع و جناس و سجع، زیبایند -
فاشاست وقتی از لبت رازِ مگوی شعر
ای خوانشت یادآورِ گلهای رنگارنگ !
زنگِ صدایت رنگ میپاشد به روی شعر
جلبِ توجه میکند آرایهای خوش عطر
تا از تو میپیچد درونِ شهر بوی شعر
بعداز شنودت، آدمِ سابق نخواهد شد
آن را که نوشاندی شرابی از سبوی شعر
گاهی تصوّر میکنم باشی ترانه ساز
چون با تو بیرون میپَرد *نُت* از گلوی شعر
هر چامه دارد آبشاری صاف و رقصنده
وقتی نوایت میزند شانه به موی شعر
مِهرِ تو مُهری میشود بر پوستِ هر شعر
هر شعر زیبا میشود با این تتوی شعر
میگویدت: "نازِ نفسهایت" امین، هر گاه
پرداخت" آوایت" به انجامِ رفوی شعر
#امین_مقدس
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 09 اسفند 1402 11:32
.مانا باشید و شاعر