عصری میان آن همه خون گریهها و دود
ماشین سرخ گل زده آمد تو را ربود
ماشین سرخ گل زده آهسته رفت و بعد
یک سایه ناپدید شد آنجا میان دود
رفتی و بعد خاطرههایت یکی یکی
مهمانی آمدند در این خانه ی کبود
حتی سراغ خاطرههایت نیامدی
وقتی که دستمال دلم خیس گریه بود
حتی نگفته بود کسی عاشقت شده است
آخر به غیر من که کسی عاشقت نبود
بعد از تو صد فرشته ی غمگین به تسلیت
یکباره آمدند در این شعرها فرود
آن شب ز پشت پنجره مردی کنار رفت
مردی شبیه من جسدی خسته و عمود
حالا به احترام تو بعد از دو سال در
عصری کنار پنجره این شعر را سرود.....
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
مریم نصیری 08 آذر 1402 20:51
بسیار زیبا و خاص جالبه من هم یه شعر با همین قافیه ها دارم ولی نه به این زیبایی