حال من امشب خراب است جام چشم ات را بیار
لحظه ای بر من نگاه کن اسم من را هم ببار
عاشقان قانون ندارند شعر و می با هم خورند
جام آنها چشم دلدار است و آن را هم بزار
بی گمان پیمانه ها با رویِ یاران پر شود
بوسه بر پیمانه هایت میکند من را خمار
تا که لب بر آن کند مستانه شعری بر زند
ای خدا جامی ندارم تا کنم شعری نثار
تا که شب را سر کنم میخانه ها را میروم
در خمستان می نشینم تا کنم جامی شکار
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 02 اسفند 1401 18:10
سلام ودرود
کتایون رها 03 اسفند 1401 13:39
استاد سلامم را پذیرا باش
استاد لطفاً به صفحه دیگر شاعران بروید و تشویق و نقد کنید
آنان به صفحه شما خواهند آمد و برایتان می نویسند و
بدین گونه در سایت جَو صمیمانه و صادقانه ای را شاهد خواهیم بود
استاد با توجه با سن و سال شما باید تشویق بشوید !!
استاد روزگارتان شاد و خرم باد