دیریست مشق رفتن میکنی
پاورچین پاورچین
نشسته ای پشت دار قالی
و رج به رج
گره باز میکنی
باشد؛
مرا بگذار و برو
نه؛ بهتر است یک گور هم برای خاطره ی ....
چال کردن زیر خروار خروار خاک بهتر است
آری!!! چرا به دست باد دهی؛ تا دوباره با نسیمی به دامانت برگردد؟!
راستی؛
وقتی لباس عادت را از تن در آوردی
دوان دوان به آغوش که ....
کجا...
اصلا ولش کن
تو مرا بگذار و برو
خیالت تخت!!!
چندین شهر با من فاصله داری
و هیچ عاشقی با پر خیال به وصال معشوق نرسیده جانم
در امان خواهی ماند
از شر وسوسه ی چشمانم
و نفس راست میکنی در نبود فتنه....
تو مرا بگذار و برو
بغض مانده در گلو، هیچ
شبگردی هایم به کنار
پروانه با شمع الفتی دیرینه دارد
خدا را چه دیدی؛شاید ورق برگشت
کنج دل ماه لرزید
و دست تقدیر مرا سرمه کرد بر چشمان معشوقه ات
شاید خدا با من مهربانتر بود
شاید اجر من از صبوری، چشیدن طعم لبانت شود در لحظاتی که باران فراموشی بر سرت نازل شده
و من پنهانی گرمای لبانت را احساس کردم؛ درست زمانیکه دیوانه وار چشمان مستی را غرق بوسه کرده ای و کنج دلت می لرزد از
طنین دلنشین فریبایی اغواگر
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
حفیظ (بستا) پور حفیظ 10 امرداد 1402 14:34
بسیار زیبا بود احسنت بانو آجورلو