«روزی»
روزی پَر و بالی برای پَر زدن بود
روزی به تن های برهنه پیرهن بود
روزی گلستان بلبلی آوازه خوان داشت
مستیِ بلبل از برای آن چمن بود
روزی نمی شد پُر خس و خار این گلستان
باغ و گلستان پُر ز یاس و یاسمن بود
روزی تمام فصل سال ما بهاری
آهوی زیبا در دل دشت و دَمن بود
روزی نمی شد خانه ی دل جای اندوه
شادی میان مردمان این وطن بود
روزی نمی شد لخت و عریان حُجب آدم
حُجب و حیایِ آدمی پوشیده تن بود
روزی نمی شد کبر آدم چون عقابی
نفس هوای آدمی عاری ز من بود
روزی دل آدم نمی شد پُر ز کینه
دُردانه ی دل روزگاری با ثمن بود
روزی برای ما نمی شد مرشدی بُت
مرشد برای ما زمانی بُت شکن بود
روزی نمی شد شام دلها تیره و تار
ماه شبش ای «مخلص صادق» خَفن بود
چهارشنبه99/10/10
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 23 دی 1402 12:30
.مانا باشید و شاعر
محمدهادی صادقی 23 دی 1402 23:32
درود و سپاس
محمود فتحی 25 دی 1402 09:06
درود جناب شاعر گرانقدر
سیاوش دریابار 26 دی 1402 10:23
چه کنم....
که تو خدایی؟
تو صبوی ما شکستی
و دلم به چاره بردی
....
استاد فرهیخته و شاعر گرامی
شعرتا ن را خواندم بی نظیر است
قلمتون سبز
پایدار و استوارباشید
درود و سپاس فراوان