«اگر»
مریض تشنه لب را چشمه ی خشکیده درمان نیست
برای بلبل خوشخوان خزان باغ و گلستان نیست
اگر ابر سیاهی پُر شود این گنبد مینا
برای سوسن و آلاله ی پژمرده باران نیست
اگر دل پُر شود از غم نباشد چشمه ی نوری
پس از پاییز و سرما نوبت فصل بهاران نیست
اگر ظلمت شود زندان و خورشیدی اسیر آن
میان ظلمت شب جای مهتاب فروزان نیست
اگر خون می خورد گرگ درون آدمی هر دَم
چنین حیوان پستی اشرف مخلوق و انسان نیست
اگر خورشید تابانی نتابد از پس یلدا
برای آدمی این شام ظلمت غیر زندان نیست
اگر مکر و ریا حاکم شود روبه شود سلطان
میان بیشه جایی از برای شیر غُرّان نیست
اگر آدم مطیع و پیرو نفس هوا گردد
شود ابلیس کامل آدمی ، محتاج شیطان نیست
اگر عشقی نباشد مرگ آدم می رسد آن روز
میان جام دلها باده ای شیرین ز یاران نیست
اگر روزی رسد ای «مخلص صادق» رود ظلمت
نشانی از غم و رنج و بلا آن روزگاران نیست
پنجشنبه99/10/4
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
رضا ساقی 28 دی 1402 00:40
باآرزوی سربلندی