«هویدا»
یک شیخ نادان گفت روزی با کلانی
امروز مردک پیش ما بس ناتوانی
یک عمر بر تختی نشستی در وزارت
میری نبودی از برای مردمانی
آخر چه کردی از برای بینوایان
امروز در چنگال تیز ما تو مانی
پیر خرد گفتا که من کاری نکردم
قیمت شده ثابت به شکل جاودانی
گفتا که این خودکار بوده پنج ریالی
در آن نباشد از گرانی یک نشانی
از روی نادانی به او زد پوزخندی
چون او نمی فهمید معنای گرانی
آشفته بازاری شده امروز این شهر
هر لحظه قیمتها فزون گردد چنانی
هر لحظه می آید به مردم بس فشاری
خم گشته قامت سفره ها خالی ز نانی
دلها شده پُر غم به لبها خنده ای نیست
در دل نمی باشد نشاط و شادمانی
ای «مخلص صادق» رود این شام ظلمت
آخر فروزان می شود این زندگانی
دوشنبه99/9/3
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 16 بهمن 1402 13:13
سلام ودرود
محمدهادی صادقی 16 بهمن 1402 23:52
درود و سپاس