«تیغ زبان»
روزی شکسته قفل دهان می شود بدان
روزی بُرنده تیغ زبان می شود بدان
روزی رود سیاهیِ شب می دمد امید
پیدا که نور حق به جهان می شود بدان
روزی اسیر و بند قفس می شود ستم
روزی رها ز بند و قفس جان می شود بدان
گر پیر گشته حال دلم این شب سیاه
روزی دلم دوباره جوان می شود بدان
گر ارزش گوهر شده چون خاک روزگار
روزی گوهر دوباره گران می شود بدان
گر باغ دل ز سوز زمستان شده خزان
باغ خزان دل گلستان می شود بدان
گر سفره های ما شده خالی ز قوت و نان
این سفره پُر ز برکت و نان می شود بدان
شاید که مرغ حق شده خاموش و بی صدا
روزی دوباره غزلخوان می شود بدان
گر روبهی نشسته به تختی در این زمان
سلطان دوباره شیر ژیان می شود بدان
باید زمانه «مخلص صادق» عوض شود
ناحق در آن زمان که عیان می شود بدان
یکشنبه99/8/11
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 07 اسفند 1402 17:06
درود بر شما
محمدهادی صادقی 07 اسفند 1402 18:22
درود و سپاس
محمود فتحی 10 اسفند 1402 20:33
سلام جناب صادقی گرسفری ماخالیست زقوت نان کو گوش شنوای از مقسم
مفتی زمان