«خرافات»
با جهل و خرافات گذشت عمر گران
افسوس ، برای ما فقط مانده زیان
طی گشته همه به خواب غفلت این عمر
بر عمر گران وزیده آن باد خزان
اندیشه نشد ز خواب غفلت بیدار
با ارث گذشتگان سپر گشته زمان
در شام سیاه جاهلی ماهی نیست
از پرتو نور مَه نباشد که نشان
زندان خرافه که ندارد دیوار
با دیده ی سر نمی توان دید که آن
این گرگ خرافه می درد بره ی ما
گرگیست به تن کرده لباسی چو شبان
هرگز نشوی برده ی آن مکر و فریب
آن روبه مکّار نشد شیر ژیان
گر جهل مرکب بشود جامه ی تن
بر تن بشود لباس یابو و خران
روشن تو چراغ عقل خود را بنما
آن جهل و خرافه را ز جانت تو بران
ای «مخلص صادق» شب ظلمت جهل است
جاهل بشوی فنا شود عمر گران
یکشنبه99/8/4
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 15 اسفند 1402 06:19
لطیف و دلنشین
محمدهادی صادقی 15 اسفند 1402 17:50
درود و سپاس
محمود فتحی 16 اسفند 1402 09:00
درود برشما
ازجهل خرافات مگو حالم خراب است بس کن که دیگر گفتنی نیست
درباور من این گناه نا بخشوده دراین زمین کفرزده هرگز رفتنی نیست