«آسمان تار»
من آسمان را تار می بینم
رنگین کمان را زار می بینم
در این هوای سرد پاییزی
آلاله را بیمار می بینم
صحبت ز مرگ آدم و حوّاست
من آدمی را خوار می بینم
باران نمی بارد زمین خشک است
صحرای شوره زار می بینم
صحبت ز مرگ عشق مجنون است
من دشمنم را یار می بینم
من جای سرو خوش قد و بالا
در کوی و برزن دار می بینم
مرگ شقایق در شب تار است
من دیده ها خونبار می بینم
باغی خزان گردیده آن بُستان
مخروبه و آوار می بینم
شادی نمی باشد در این دلها
من سینه ها غمبار می بینم
ای «مخلص صادق» دلم خون است
بس روبه مکّار می بینم
دوشنبه99/7/14
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 11 فروردین 1403 15:46
سلام ودرود
حفیظ (بستا) پور حفیظ 11 فروردین 1403 23:55
درودها جناب صادقی عزیز عالی نوشتهاید
افسانه ضیایی جویباری 12 فروردین 1403 10:00
درودتان جناب استادصیاد سال نومبارک قلمتان زرنگار
افسانه ضیایی جویباری 12 فروردین 1403 10:03
درودهاجناب استادصادقی بزرگوار زییاسرودیدوبردل نشست