«شگفتی»
از این همه نظم طبیعت در شگفتم
از آدم و حوّا و خلقت در شگفتم
از پرتو خورشید روز و ماه تابان
از روز روشن شام ظلمت در شگفتم
از آتش سوزان عشق جان مادر
از این همه عشق و محبّت در شگفتم
از ابر بارانی که می بارد در این باغ
باران که می بخشد طراوت در شگفتم
از بلبل سرمست در باغ و گلستان
از پاکی گل وز لطافت در شگفتم
از سرو خوش قامت که می روید در این باغ
از این وقار و قد و قامت در شگفتم
سلطان جنگل شیر غرّان باشد امروز
از یال و کوپال آن شجاعت در شگفتم
از این همه نعمت میان دشت و دریا
از جود و بخشش وز سخاوت در شگفتم
از ذکر و تسبیحِ زمین و آسمانها
از سجده ی وقت عبادت در شگفتم
ای «مخلص صادق» بزرگی در ید اوست
از این همه جاه و جلالت در شگفتم
یکشنبه99/7/6
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 فروردین 1403 11:25
.مانا باشید و شاعر
محمود فتحی 17 فروردین 1403 11:38
درود برشما استاد هرچه میکشیم از بی درایتی همان آدم حوای ساده لوح است
که نتوانست جلو شکم خودرا بگیرد بخاطر یک خوش گندم ازبهشت رانده شد
ای کاش هرگز به دنیا نیامده بود که این همه رسوای ببار آورد