«ریشه در خون»
هر گیاهی ریشه در خون می کند خاری شود
عاقبت سروی نگردد چوبه ی داری شود
باغ او هرگز نگردد یک گلستان پُر ز گل
یک کویر و شوره زارِ پُر خس و خاری شود
گر شود لب تشنه گرگ نفس آدم در درون
آدمی وحشی شود یک گرگ خونخواری شود
روشنی بخشی نباشد در مسیر زندگی
درمسیر زندگانی یک شب تاری شود
مرهم زخمی نگردد از برای درد دل
عقربی جراره گردد مردم آزاری شود
می رود آرامش از جانش شود بس بیقرار
مرغ جانش در قفس یک مرغ بیماری شود
آتش حرص و طمع می سوزد او را از درون
استخوانهایش بسوزد شعله ی ناری شود
نیش او هر دَم زند زخمی به جان آدمی
می زند نیش زبان یک مار جراری شود
می دهد بویِ ریا سجّاده اش در نیمه شب
پُر فریب و حیله گر روباه مکّاری شود
خوان او پُر لاشه گردد «مخلص صادق» بدان
لاشه خواری می شود چون گرگ و کفتاری شود
سه شنبه99/6/25
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 21 فروردین 1403 22:33
!درود
محمدهادی صادقی 21 فروردین 1403 23:17
درود
محمود فتحی 24 فروردین 1403 10:16
درود به اندیشه ی فرح بخش زیبای شما