در پیچ وخـَم کوجه ی پن بست نشستم
من مست تو بودم و در آیینه شکستم،
شب تا به سحر نام تو شد ورد زبانم
در حسرت روی ،تو به میخانه نشستم
امشب تو مرا وعده ای از جام لبت ده
تا بوسه زنم مست شوم باده پرستم
کی مژده دهی یار که هجران به سر آید
تا دُف بزنم پیش تو رندانه برقصم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 18 آبان 1402 13:39
.مانا باشید و شاعر
سامان نظری 18 آبان 1402 16:16
درود بر شما مانا باشید
سروش اسکندری 18 آبان 1402 21:36
درود بر شما بانو صدیقه جُر بسیار زیبا قلم زدید
سیاوش دریابار 20 آبان 1402 11:40
????????????????????.
..سودای عشق....
سرم سودای عشق ناب دارد
دو چشمش سجده در محراب دارد
نهنگ عاشقی در صید صیاد
توگوی ساحلش مرداب دارد
بزرگواری می گفت :
یک شخصِ خوب ، خاطره اش همیشه در ذهنِ ما میماند .
یک شخصِ بهتر ، یادش همیشه در رؤیایت میماند .
ولی یک شخصِ صادق ، همیشه در قلب تو می ماند
سلام
صبح اولین روز هفته شما بخیر و سلامتی
هفته ای سرشار از مِهر ، شادی ، خوشبختی و تندرستی داشته باشید الهی آمین یا رب العالمین التماس دعا
همواره بیادتان هستم و دعا گو
????????????????????????
????
سیاوش دریابار 20 آبان 1402 11:47
????????????????????.
..سودای عشق....
سرم سودای عشق ناب دارد
دو چشمش سجده در محراب دارد
نهنگ عاشقی در صید صیاد
توگوی ساحلش مرداب دارد
بزرگواری می گفت :
یک شخصِ خوب ، خاطره اش همیشه در ذهنِ ما میماند .
یک شخصِ بهتر ، یادش همیشه در رؤیایت میماند .
ولی یک شخصِ صادق ، همیشه در قلب تو می ماند
سلام
صبح اولین روز هفته شما بخیر و سلامتی
هفته ای سرشار از مِهر ، شادی ، خوشبختی و تندرستی داشته باشید الهی آمین یا رب العالمین التماس دعا
همواره بیادتان هستم و دعا گو
????????????????????????
????