زخم ها می خندند

زخم‌ها حافظه دارند.
پس از خوب شدن هم به یاد می‌آورند.
چه کسانی آن ها را بوجود آورده اند

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود
یه روز بهش گفتم
خوشبحالت...
یک دلِ بی غم اگه تو این دنیا باشه دلِ تو است
آخه مگه تو قاطیِ این آدما زندگی نمیکنی؟!
بگو ببینم....تا حالا طعم درد رو چشیدی؟
دلت شکسته، بغض کردی ؟
غصه خوردی؟!
تا حالا زمین خوردی کسی نباشه دستتو بگیره؟!
نامردی در حقت کردن؟!
اصلا عاشق شدی بعد ولت کنه بِره دنیا رو سرت خراب شه؟!!
یه نگاه بهم کرد و خندید
گفتم لعنتی جواب سوال منو بده باز که میخندی...!
زل زد تو چشمام و گفت
تجربه ی تلخ و شکست و بغض و درد و همه ی اینایی که گفتی رو.... همه دارن،
منتها یکی فریادشون می زنه یکی قایمشون می کنه
یکی پک به پک دودشون می کنه
یکی شب به شب شعرشون میکنه
یکی باهاشون کنار میاد
یکی زیر هجومشون له میشه ...
اما امان از دلِ اونی که تصمیم گرفته فقط بهشون
بخنده...
امان از دل اون...
رفیق گمان مبر اونی که میخنده
خوشبخت ترین آدم روی زمینه

اندوه و حال بی قرارم را ندیدی
آن چشم های خون فشانم را ندیدی،
با خود قسم خوردم که بر غم ها بخندم
قلب شکسته بغض پنهانم ندیدی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 49 نفر 59 بار خواندند
محمد مولوی (14 /02/ 1403)   | امین غلامی (16 /02/ 1403)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا