✍????قلم مینویسد
می نویسم از هیاهوی شبی پر انتظار
بغض بشکسته درون سینه ای در انفجار
خاطرات مبهمی از سال های دورِ، دور
لیلی ِ مجنون صفت در
سینه ای بس بیقرار
می نویسم با قلم از خنده های ریز، ریز
از غم و درد پدر با جیب خالی، ناگوار
می نویسم از نگاه سرد کودک،های کار
از غروردختری زیر نگاه
از انزجار
می نویسم از دو چشم
مادری با اشک وخون
در فـِراق یوسف رعنا
جوانش خون بار
می نویسم از عروس فصل های عاشقان
مهر و آذر عزم رفتن میکنند با اقتدار
در انتظار شبی مهتابی تا چشمه های نور
ریشه هایی سـر به خاک
و بیشه های یادگار
دشت هایی پر زِ تاکِ
وحشی و سر مست
ازعشق وکوچ پرستو های عاشق و امیدوار
آمده یلدا کنون باناز
دلبرگونه اش
مـُشک و عنبر آوردید
زیر رَهـَش در مـَرغزار
آذرانه دلبری هایش دلم را برده است
بر حریر دل زند نقشی ز عشقش یادگار
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 13 دی 1402 21:46
.مانا باشید و شاعر