تو در میان استخوان های من آواز می خوانی
تویی که برهنگی ات را از تن درآوردی
و به من پوشاندی
تا باور کنم
پادشاه لخت روی اسب از همیشه زیباتر است
حتی وقتی دستان تو را
بالا می برم
ملکه ی من
برای من سرزمینی فتح کن
که مردگانش شب ها سر از قبر بیرون می آورند
و برای ازدواج ما
ساقدوش باشند
تا برای استخوان هایشان آوازی بخوانیم
که ارواح شان در لباس حیوان شب
تاریکی کنند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 05 اردیبهشت 1402 10:45
درود بر شما