//خدا مسافر ناشناس//
در اخرین ایستگاه
خدا پیاده شد
دستش را محکم گرفتم
چون شناسنامه ای بهمراه نداشت.
اولین بار بود
به زمین می امد.
حتی ،کشیش های کلیسا اورا نشناختند
....
کودکی پرسید
من، امیدم را ، هیچ گاه از دست نخواهم داد
با اینکه او
چیزی برای از دست دادن نداشت.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 15 اردیبهشت 1402 12:41
درود و سلام موفق و مانا باشید
بهاالدین داودپور 17 اردیبهشت 1402 06:51
درودشاعرگرامی زیبابود