//اخر ایستگاه//
انتهای همین نگاه بود
دلی تکانی خوردؤ
چیزی لرزیدؤ
گرم شد.
هنوز قطار به اخر ایستگاه نرسیده بود
که خوابت را دیدم
درست اخر شب.
گاه بی دلیل پشت پنجره
اشکهای شیشه را با پشت دست پاک می کنم
تا ترا بیابم!
انشب
حوالی کوچه تان
شعری سرودم
ساعت هنوز
به نیمه نرسیده بود!!!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 اردیبهشت 1402 23:05
درود بر شما