شادی ام با غم ندارد هیچ فرقی دست کم
عالم است و صدهزاران اتفاق زیر و بم
جانب دل را گرفتم در نبرد عقل وعشق
حال عقل و دل، چه خوبند! بر علیهَم هم قسم
آخ ....از مادر بزرگم،! صاف میزد توی خال
طعنه می زد ...نقل می کرد؛ آدم است و آه و دم
جوری این آدم برید از من، تصور کن که من
صد قدم سمتش دویدم،او دریغ از یک قدم
خم به ابرویم نیاوردم نفهمد هیچ کس
قامتم در زیر بار رفتنش گردیده خم
تازه او، فیروزه ای را دوست دارد ...بعد از او
هر چه سبز آبی ببینم سخت می ریزم بهم
نقطه ضعفی دست او دادم که بر دل،بعد از او
لرزه می افتد، فرو می ریزد عین ارگ بم
آخر عمری کسی هم نیست درد و دل کنیم
تا چه رفت از دست او این سالها بر من ستم
❤️دوبیتی????
گفت رنگ روشن فیروزه ای را دوست دارد...بعد از او
هرچه شیی سبز آبی را ببینم سخت می ریزم بهم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 19 اسفند 1402 08:58
درود بر شما
یاسر قادری 19 اسفند 1402 20:38
مرحبا جناب منصورزاده
قلمتان همیشه سبز
محمود فتحی 21 اسفند 1402 09:48
درود گفته بودنند بالا ترار سیاهی رنگ دگری نیست
فریاد ز دست رنگ زرد فقر کز هزاربار زرنگ سیاه
هم سیاه تراست