شهر رویایی من
مملو از طاق بلور
طیف ها در پرواز
گذران از منشور
پخش در بطن فضا
جلوه گر
رنگ به رنگ
همه جایش درخشان وقشنگ
برق یاقوت و زمرد
قطعات الماس
سیر از کبر و غروری رخشان
جلوه ماتِ پر از رازِ عقیقی
از آن سوی یمن
در پس پنجره حسرت و تنهایی دل
با شکوهی دلگیر
به سر لذت و شوق
میگذارد کلاهی نَمدین
سطح دیوار پر از غصه آن
زرق و برقش بسیار
در کنارش دارد
مردمانی که به حق محتاجند
تا بتابد به عشق نرم و لطیف ، از پس پنجره همراهی
نور زیبای محبت به دل عاجزشان
دل ز سردرگمی فکر و خیال
میبرد راه به پوسیدگی و پوچی ذهن
سوی افسردگی جان
از این فاصله شرم آور
که شروعش از اعماق کویریست با ریشه فقر
مقصدش جلگه سرسبز وَ شاداب وَ بی رحم غنا
بیشمارند گرفتاریها
بس دراز است
ره سخت و پر از پیچ وخم خیل عظیم فقرا سوی نجات
قاسم لبیکی شنبه 1402/01/12 تهران
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 08 امرداد 1402 09:47
درود بر شما
محمد علی رضا پور 08 امرداد 1402 19:12
سلام و درود تان
زیبا سروده اید بزرگوار
کیوان هایلی 10 امرداد 1402 08:21
درودتان باد بزرگوار
زیبا سرودید
سیدیحیی حسینی 11 امرداد 1402 15:10
درودها
ز
شیما رحمانی 28 امرداد 1402 11:40
درود جناب لبیکی بزرگوار. قلمتون مانا????????????