3 Stars

شیطان و جوان

ارسال شده در تاریخ : 22 مهر 1402 | شماره ثبت : H9426740

شیطان و جوانی هم کلامند
که هرکس را توانی در چه دارند

گذشت و بعد چند هفت روزی از کار
به هم رو کرده گفتند گو تو از بار

جوان را من به کرده چون بنازم
چه کینه در به سینه ها بساختم

چنانی گر به اغفالم که جنگ شد
مثال آن هزارپا خون بها شد

شیطان را بدو رو کرده پس من
که برد کردم چو این سود را به شرط من

که گویی آشنایی بر به پا شد
زنایی بین آنان اتفاق شد

جوان را گر به رخسارش تعجب
که این را برد چه بودت این تعصب

من آن ابلیس پر فکر و زبر دست
که تخمی هم چو وی ساختم بر دست

تو بر من چون که افسارت بتازم
نیاز را من چه باشد کوه بسازم

چه تخم هایی که آنان در جهانند
چه بذرها چون تو اَمثالها بکارند

جهان را روی چشمانش سیاهی
توانم شد که این گیتی فنایی

((جواب شیطان از نظر شاعر))

ولیکن او نداند خود که وا داد
که خود را رو به خالق آن جفا داد

بداند خود فنا کرده که آخر
زآن برزخ چه جا دارد درآخر

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 61 نفر 115 بار خواندند
امیر عاجلو (23 /07/ 1402)   | سامان نظری (23 /07/ 1402)   | ابوالحسن انصاری (الف. رها) (23 /07/ 1402)   | سیاوش دریابار (24 /07/ 1402)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


نظر 3

  • امیر عاجلو   23 مهر 1402 09:13

    سلام ودرود rose  rose  rose

  • ابوالحسن انصاری (الف. رها)   23 مهر 1402 23:06

    درود تان باد rose rose rose

  • سیاوش دریابار   24 مهر 1402 08:54

    مصدر هستی
    ای مالک دو هستی از مست مصدر هستی
    هر دو یکی نشان است ماه صفر نباشد
    من خورده ام می ناب با زلف یار بی غش
    دریا چو نور دیده شوق سفر نباشد

    با سلام
    تکریم و احترام
    شعر زیبایتان را خواندم
    بسیار مناسب بود
    مانا قلم سبزتان
    پیروز و جاودان

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا