منم آن عبد شرمنده که از درگاه لطف حق
گرفته حاجت خود را ، به دیگر بام پیوستم
چو دل بستم به غیر او ،شدم بازیچه ی اغیار
رها کی می توان گشتن، ز دامی که تنیدستم؟
بدون درک اُدعونی ،هوای اَستَجِب کردم
تو بر وصلم رضا دادی،چرا آن رشته بگسستم ؟
به وسواس بداندیشان دل و دین را ز کف دادم
برای رستن از این غم ،به لطف یار دل بستم
قراری داشتم با تو که زین پس بنده ات باشم
تو بر عهدت وفاداری و من بیعت شکن هستم
اگر این ناسپاسی ها به اغماضت نشد مشمول
برای بار رسوایی ،چه کاری آید از دستم؟
به جبران مددهایت، ندارم توشه و طاقت
به امید خطا پوشی ،به راهت بست بنشستم
ندانستم کجاهستم؟کجا رفته دل مستم؟
بحبل الله زدم دستی و زین بیهودگی جستم
حشمت الله محمدی (بی همراز)
دیماه۱۴۰۲
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 09 دی 1402 10:52
درود بر شما
حشمتالله محمدی 11 دی 1402 14:52
سلام و عرض تشکر
امیر عاجلو 09 دی 1402 10:52
محمود فتحی 10 دی 1402 08:11
درود سلام گرم جناب محمدی بز رگ
حشمتالله محمدی 11 دی 1402 14:54
ممنون و سپاسگزارم جناب استاد فتحی گرامی