اززمانه باز پرسید با من اش چون تا نمود ؟
یا کدامین جور خود را بر من استثنا نمود ؟
درب باغ سبز خود را لحظه ای بنمود باز
در نهایت دشت حسرتها به رویم وا نمود
می کشانْد هردم مرا دنبال وصل یک سراب
آخرالامر کوزه ای خالی به من اهدا نمود
من به دنبال بهار آرزوهایم بُدم
او خزان زرد پاییزی نصیب ما نمود
بوستان کودکی هایم نکردم جمله سَیر
ناگهان فصل شتای پیری ام احیا نمود
لذت عیش و جوانی حس نشد در کام من
قامتم را زیر بار رنج هایش تا نمود
هر چه پرسان تر شدم از ماجرای خشم او
پاسخی سر به هواتر را نثار ما نمود
او برای همرهی از من ملازم تر نیافت
حیف ساز ناموافق را رفیق ما نمود
حشمت الله محمدی (بی همراز)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 21 دی 1402 14:26
لطیف و دلنشین
حشمتالله محمدی 25 دی 1402 14:20
سلام و عرض تشکر و سپاس
محمود فتحی 23 دی 1402 08:37
سلام گرامی بسیار جالب توجه خاص وعام است درودبرشما
حشمتالله محمدی 25 دی 1402 14:21
سلام و عرض سپاس فراوان ارادتمندم جناب فتحی گرامی