.....تیله های من......
تیله های من
امروز قلتان نند
در گوشه طاقچه
هر سو چرخانند
هرگاه درخشیدن
من به زمان رفتم
آه از کودکی من
چقدر شیرین بود
آن همه دوستی ها
آه چقدر پاک بود
آه چقدر صفا بود
آه فقط خدا بود
اما وقتی شکستند
زیر چرخ سنگین زمان
خورده شیشه ها
در جانمان جا گرفت
و جسم مان
با خرده شیشه ترکیب شد
امروز از آن همه شادی
از آن همه راستی
از آن همه پاکی
از آن همه صافی
از آن همه خوبی
فقط تیله ها
مانده
گویی نسیم صبح
من را فرا خوانده
برخیز که نور آمد
صبح سپید شد
برخیز و پای جای
پای خورشید تابان نه
امروز فقط نور است
فردا دگر تیره
دنبال کن صفا را
باورش سخت است
اما خدا مانده
سیاوش دریابار دوم دی چهارصد و دو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 دی 1402 08:50
سلام ودرود
کیوان هایلی 03 دی 1402 13:47
درودتان باد جناب دریابار گرامی و عزیز
رقص قلمتان مانا و نویسا
زیباااااااااا و عالییییییییی سرودید
فرامرز عبداله پور 03 دی 1402 20:44
درود خیلی زیبا ودلنشین سرودید⚘⚘⚘????????????
فرامرز عبداله پور 03 دی 1402 20:45
درود خیلی زیبا ودلنشین سرودید⚘⚘⚘????????????