با شب ِ گیسوی ِ تو یلدا نمی خواهم دگر
با طلوع ِ روی ِ تو فردا نمی خواهم دگر
شب چه کوتاه است چون زلف ِ تو آویزان شود
مثل اقیانوسی و دریا نمی خواهم دگر
**********
بوسه ها دادی به روی و گونه ی کال انار
قلب او از طعم لبهای تو با خون رنگ شد
قرمز ِ لبهای ِتو در ریشه و رگهاش ریخت
سینه چاکی کرد و در یلدا چنین دل تنگ شد
*********
مثل یلدا که چه دیر آید و بَس زود رَوَد
پس تو تعجیل نکن ، زود نَرو ، طول بِکِش
من که زندانی ِ اوهام و خیالات ِ توٲم
نقشی از خود به دَر و بر تَن ِ سلّول بکش
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 18 آذر 1402 16:59
درود بر شما
abolfazl zaarei 20 آذر 1402 20:01
ممنونم
افسانه ضیایی جویباری 04 دی 1402 10:07
درودهابرقلم زیبایتان جناب زارعی ارجمند