آب حیات
فرود آمده دانه ای از فراز
چنین گفت با من حکایت به راز
که من از دل آسمان آمدم
ز اوج زمین و زمان آمدم
مرا هدیه داده خدا بر شما
که گیرید دستی به سوی سما
بجا آورید شکر یزدان خویش
که باران رحمت بیاورد پیش
زمین زنده از آب باران و برف
که قدر عزیزان نشاید به حرف
اگر بارش از آسمان کم شود
تمام زمین را کمر خم شود
نه آبی نه رودی نه کشتی نه زرعی
نه نانی نه قوتی نه اصلی نه فرعی
کنون خشکسالی پدیدار گشت
سیه روی بید و سپیدار گشت
اگر مصرف آب بی حد شود
تهی رود و نهر و تهی سد شود
چو آبی نباشد، نباشد حیات
همه سر به سر رو بسوی ممات
بدان جنگ در روزگار پسین
بود جنگ آب و بود جنگ کین
تو را آب باید در این زندگی
و گر نه خوری مهر افسردگی
بدان قدر هر نعمتی در جهان
که فرصت چو تیری بود در کمان
برو ای پسر فکر فردا بکن
نشاید که آبت دهند با کپن
به امید آنکه اسراف در تمامی ابعاد زندگیمان ریشه کن شود و مصرف عقلانی را پیشه خود سازیم.
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
طارق خراسانی 12 تیر 1394 08:23
سلام و درود
به به
شعری که جدی و طنز در هم آمیخته شده است
اول با خودم گفتم نکند حضرت فردوسی دوباره زنده شده است...!! از بس روان بود
دستمریزاد
آب باید مثل همه چیز تولید شود
چگونه ؟ باید رفت و دید کشورهای موفق چه کرده اند...
در پناه حق شاد زی
محمد مهدی (هوشیار) فرازمند 12 تیر 1394 10:35
سلام بر استاد گرانقدرم
با تشکر از الطاف شما و آرزوی سربلندی و عزت برای جنابعالی.
بنده افتخار شاگردی شما را در شعر ناب داشته ام.
هماره ذوقتان سرشار و قلمتان نویسانی باد.