همه چشم ها بر جسد دوخته
که چون میشود آخر این داستان؟
چه خواهد شد این ماجرا عاقبت؟
چه میگوید عیسی به زیر زبان؟
کمی بعد مبهوت و حیران شدند
چگونه گرفتهست این مرده جان؟
به پا شد بسی شور و غوغا و شوق
ز فریاد ها ، خورد دنیا ، تکان
از این معرکه رفت عیسی و بعد
پی او شتابنده شد یک جوان
بگفتا به عیسی که راز تو چیست
بگو با من این راز را یک زمان
نمود اجتناب آن رسول عزیز
که رازش کند فاش و سازد بیان
نشد دست بردار و گفت ای نبی
بگو با من آن سرّ و راز گران
که خواهم بدانم که آن راز چیست
که با آن بلرزد زمین و زمان
به او وحی گردید ، عیسی بگو
تو آن راز ممتاز را با جوان
دلش گرم گردید از وحی حق
پس آنگاه شد او به آن خوش گمان
بفرمود عیسی بن مریم به او
که این راز را در برت کن نهان
مرا داد تعلیم پروردگار
به ذکری که اعجاز دارد ، بدان!
مرا راز ، ذکر علی بود و هست
که احیا کنم مرده ها را به آن
علی جلوه ی حق بود بی گمان
ز نامش دگرگون ، کون و مکان
«به بالای دست علی نیست دست»
علی ، سرور است و علی شایگان
اگر خسته جانی بگو یاعلی
که با ذکر او شاد گردد روان
«العبد الحقیر المذنب الفقیر العاصی »
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 01 اسفند 1402 10:17
محمدرضا بادینلو 05 اسفند 1402 08:46
محمود فتحی 03 اسفند 1402 07:56
درود شاعر گرامی
محمدرضا بادینلو 05 اسفند 1402 08:45