از تو میگیرم سراغ.
از همان یار قدیمی که تو را دادت نشان.
گفت این بانوی پاکیست و پاکیزه سرشت.
میتوان آن را برای زوج و زوجیت گرفت.
زیر چشمی نگهت میکردم.
نگهم با نگهت چندی به طول انجامید.
از سر شرم سرت را به زمین انداختی.
چه عجب راست میگفت.
چشم در چشم تو افتاد دلم را لرزاند.
تپش قلب من انگار به هزارن برسید.
و نفس ها تنگ شد.
تپش قلب من انگار دلیلی دارد.
نفس تنگ من انگار دلیلی دارد.
تو دلیل تپش قلب و نفس تنگ منی.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 فروردین 1403 09:42
.مانا باشید و شاعر
محمود فتحی 28 فروردین 1403 12:40
درود برشما شاعر