نشستــه ام به تقدیـــری
که از آن من نیستـــ !
به خــط دل می نویســــم ......
که شعـر هم خون بهـــای من نیستـــــ
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
در صریــر این قلـــم
آنی به انــتظار نشستـــه!
کو سمــعی که نیوشیـــده شــود .......
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
من از عبور تو
در تنگـنای هر تردیــد
بی تابــــ می شــوم...
چه دلبــرانه بود بـــاورهای تــو
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
عاشقــانه هــای من
چشمـــانی ستـــــ
که می گرینـــد!
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
امشبــــ
صــدای هر مــوج
قایــق خیالـــم می شـود ؛
صخـره از عشــــق من شرمگیـــن استــــــ
نظر 1
علیرضا خسروی 13 امرداد 1395 15:53
درود بر شما