پدرم
حاشیه فنجانها را
راه میرود
بی وقفه
من از سفری می آیم
که آمدنی ندارد
خودم را فریب می دهم
«همه چیز بستگی دارد
اینکه چقدر
توی فنجان ات
جا باز می کنم»
چرا دروغ بگویم؟
چرا؟
من
پشت این میزها
همانقدر به بن بست رسیدهام
که تو
توی فنجان قهوهام
بوده ای- نبوده ای
همانقدر به بن بست رسیدهام
که پدرم
حاشیه فنجانها را
راه رفته - راه نرفته
خودم را فریب میدهم
خودم را...
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
مسعود احمدی 03 آبان 1394 21:52
من
پشت این میزها
همانقدر به بن بست رسیدهام
که تو
توی فنجان قهوهام
بوده ای- نبوده ای
و باز هم اثری زیبا از بانو نوری . درود بر شما
پوران محتشم 05 آبان 1394 14:02
درودها عزیزم. لذت بردم.
شاهد رحمانی 05 آبان 1394 22:42
سلام بانوی گرامی
بسیار زیبا بود آفرین بر قلمتان
جواد صارمی 06 آبان 1394 21:29
احسنت
مهدی صادقی مود 07 آبان 1394 20:36
درود برشما
علیرضا خسروی 08 آبان 1394 16:03
درود...