در خیسی ترانه هایم غرق میشوم،
شبیه حل شدن بغضم در لبخند...
و چه نا عادلانه آفساید میشود،
تمامیت گلهایم در دستت...
من از با تو بودن به توبه میرسم؛
ولی تو را هر روز تکرار میکنم!
از این مرور بی پایان چه سود؟
جز این که تو را هر دم گناه میکنم...
به دنیای من هیچگاه سر نزن؛
دلم از عشقت سالهاست فرار میکند...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
مسعود احمدی 01 آبان 1394 21:04
به دنیای من هیچگاه سر نزن؛
دلم از عشقت سالهاست فرار میکند...
درود جناب حاتمیان . این شعرتان را بیشتر از شعر قبلی تان پسندیدم . واقعا دست مریزاد
فاطمه خواجویی راد 02 آبان 1394 09:59
درود بزرگوار
زیا ودلنشین ایام عاشورای حسینی را تسلیت می گویم
با حسین می گفت دریای فرات
ظهر عاشورا بده دست برات
تا شکوه قامت دستان عشق
را ببینم یک نظر بی ممکنات
ظهر عاشورا رسید
واقعه بالا گرفت
لشکری از نیزه ها
بر سرش سرها گرفت
جواد صارمی 02 آبان 1394 14:57
سلام بر شما دوست گرامی.. شعر زیبایی هست
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 03 آبان 1394 14:32
درود بر شما
در پناه حق باشید
یا حق
دادا بیلوردی 03 آبان 1394 18:10
درود بر جناب حاتمیان
احساستان همیشه داغ باد
جواد صارمی 06 آبان 1394 21:31
احسنت
مجتبی جلالتی 19 فروردین 1399 00:49
دستمریزاد