باغ من
سرسبزترین باغ
در جوار مزارع متروک همسایه
درختان هلو سیب وگلابیش
سر بر افراشته بودند
بر آسمان آبیش
دریغا
دریغا
اینک سالهاست
به باغم زده آفتی هولناک
به هر گوشه اش
علفی هرز
سر بر برون کرده از خاک
بارانی اگر ببارد
آبی اگر بتاشدریشه ستبر گیاهان بی ثمر می بلعد
به پای درختان کهنسالش
ایمن از گزند طوفانهای سهمگین
مارانی سیاه وخوفناک
خفته در کمین
سایه را
حتا
از راهگذاران خسته
دریغ می دارند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
معصومه عرفانی 15 تیر 1395 17:08
سلام بسیار زیبا سرودید
تقدیمی به شما بزرگوار
امشب دلم گرفته بر لب دریا نشسته ام
ساحل آرام است و دریا طوفانی
امواج خروشانی را می بینم چه هوالناک است
صدای موج مرا در ژرفای سکوت می برد
ترس تمام وجودم را گرفته
نمیدانم به چه فکر میکنم
فقط میدانم که درون دل من هم طوفان شده
اضطراب ، وحشت ، سکوت
تاریکی شب همه وهمه آزارم میدهد
از دور فانوس دریا را می بینم
که سو سو میزند
فقط این را میدانم که ناجی من خالقم می باشد
و توکّل به او میکنم تا آرامش به من بدهد
و کمکم کند که دادرس همه ما خداوند است
حسن کریمی 15 تیر 1395 19:04
سلام وعرض ادب جناب ظهوری آرام درود بر شما وسروده نغز وشیوایتان موفق ومؤید باشید
علیرضا خسروی 16 تیر 1395 10:03
درودها شاعر فرهیخته
علی معصومی 21 فروردین 1399 20:38
درود و عرض ادب
◇◇◇♡◇◇◇
زیبا سروده اید
آفرین بر شما
☆☆☆☆☆