ناله نوش
گردش این روزگار مُمتحن افتاده است
قُرعه بنام خزان درچمن افتاده است
سرووصنوبرخموش بُلبلکان ناله نوش
صاعقه محنت چشان برسُخن افتاده است
اَبرسیه فتـنه خیز دشت و دمن غنچه ریز
لرزه تن نرگس و یاسمن افتاده است
کُنج خیابان شهر پیرزنی خونگر
اشک خجالت کُشش پیرهَن اُفتاده است
دوز و کلک قهرمان دایم عدالت کُشان
لـُقمه طفلی یَتـیم از دهن اُفتاده است
مُرغ سعادت حزین در قفسی آهنین
اهل خِرد آتشش بر کفن اُفـتاده است
محنت دوران وفور کلبه روزی نمور
کائـنه را ولوله بر بدن اُفتاده است
کِلک "سَلیمان" تُهی تندر وجدان رهی
سنگ صداقت سر کوهکن افتاده است
پیرنظر "سلیم"
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 12 آذر 1400 19:22
.مانا باشید و شاعر
علی آقا اخوان ملایری 13 آذر 1400 09:04
درودها بر شما استاد و شاعر گرامی
عالیست
قلمتان نویسا
علی مزینانی عسکری 13 آذر 1400 09:12
سلام و عرض ادب
دستمریزاد
هرچند دردنامه ای است غمگین اما رقص قلمتان زیباست
امیر وحدتی 15 آذر 1400 04:28
درود بیکران بر استاد و ادیب فرهیخته جناب پیر نظر.
به زیبایی هنر نمایی کرده اید. دستمریزاد استاد.
سنگ صداقت سر کوهکن افتاده است.
????????????????????????????????????