بسمه اللطیف
قلب ناشکیب
آتش عشقت به قلب ناشکیب افتاده است
شعله تندش به شدت در لهیب افتاده است
چند وقتی هست که حس می کنم در زندگی
در سر سودایی ام شوری غریب افتاده است
تشنه کامان می رسم از رهگذار عشق تو
همچو جریانی که در دامان شیب افتاده است
در تفرجگاه باغ قامتت چشم و دلم
در تمنای خوش نارنج و سیب افتاده است
می برد دریای گیسویت مرا هر بار که
بر سر موی تو موجی دلفریب افتاده است
باز می خندی تو و من می روم در فکر چون
در دلم هول و ولای این نهیب افتاده است
مهدی اینک قدر او را بیشتر دان و بدان
روزگار عمر در سیر نشیب افتاده است
از شمار زندگی نتوان شمرد آن لحظه کز
عشق یار نازنینت بی نصیب افتاده است
#مهدی_رستگاری
بیست وششم تیر سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
هفدهم ژوئیه سال ۲۰۲۳ میلادی
غزل سرایی گروه ادبی《ادیبانه》
دفتر شعر روزگاران
۹۲۷
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
شیما رحمانی 07 شهریور 1402 12:12
درودها جناب شکیب پرمغز و روان????????????????