3 Stars

خرَد از عشق تمنا به ثریا می کرد

ارسال شده در تاریخ : 25 دی 1395 | شماره ثبت : H944551

خرَد از عشق تمنا به ثریا می کرد
قطره ای بود و ورا عشق چه دریا می کرد!!

گره در کارِ خرَد دید اگر عشقِ شریف
وه! به یک گوشه ی چشمی، گره را وا می کرد

عقلِ بیچاره ندانست که سودی نَبرد
آن به جنگ آمده را، عشق مُدارا می کرد!

گفتمَش کی برسد دوره ی پایانِ غمم؟
عشقِ بیدار دلم وعده به فردا می کرد

خدمتِ پیرِ نظر بودم و گفتم به خطاست
آنکه بر بوسه ی مهرِ تو چه بَد تا می کرد!!

خنده ای کرد و مرا گفت به آوازِ بلند:
او ندانست و خدا بود که با ما می کرد

سیب سرخی به من آورد و فرو بُرد در آب
دل به وَجد آمد و آن سیب تمنا می کرد

آن گُهر مردِ خرَد گفت دل آسوده بدار
این هوایی ست که غم در دلِ حوا می کرد

گفتم این جنگ و ستم های زمانه بَرِ چیست؟
دیدم او سیبی و آن آب تماشا می کرد

من همان جا دل از آن سیب بُریدم ، زیرا
بی نیازی به من آموخت چه دنیا می کرد!!

طارق از خویش برون گر بشوی منصوری
از سرِ دار، سَری گفت و دل انشا می کرد

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 287 نفر 357 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا